کد مطلب:163243 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

عوامل احیاء؛ حبس و وقف (2)
به مسأله ی حبس برمی گردم.ادامه ی معرفت و ذكر و زیارت و تجمع به این یكسره شدن و آزاد گشتن محصور ماندن می انجامد.

مگر نه این كه ما در دنیا و به خاطر سگ ها و شغال ها گرو رفته ایم و خود را باخته ایم و هیچ هم بدست نیاورده ایم؟! حالا اگر در راه خدا و به خاطر ولی و در راه انتظار حكومت آن ها، گرفتار شدیم.آیا این همه صحبت دارد كه منت بگذاریم كه در انتظار شما به سؤال و گدایی افتاده ایم و به خاطر شما از همه جا رانده شده ایم؟

خدای رحمت كند آن شیعه پاك باخته را كه در برابر قاضی ابن ابی لیلا كه


شهادتش را به جرم جعفری بودن رد كرده بود و اشك های جاری را بر گونه اش دیده بود و از او پرسیده بود، با تمامی خجلتش توضیح می داد، كه تو مرا به كسی منسوب می كنی كه شاید مرا نپذیرد.و خدا بر ما ببخشاید كه منت می گذاریم و رخصت می دهیم كه اولیاء خدا در جوار ما باشند و در حریم ما دمی بگذارنند.

راستی این از آن داستان هایی است كه علی علیه السلام را می خواند كه چگونه بر صاحبان نعمت خویش منت می گذاریم و سر، فراز می داریم.در برابر همین سرفرازی است كه حضرت با كنیه صدا می زند كه؛ «یا ابا عبدالحمید! أتری من حبس نفسه علی الله ألا یجعل الله له مخرجا...»؛ آیا گمان می كنی آن كه خود را فقط در راه خدا و برای خدا نگه داشت و تنها برای او بود، خدا برای او راهی در بن بست نمی گذارد و به او راه نمی دهد؟ این سوره ی طلاق است كه در آیه های 2 و 3 می فرماید؛ «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوكل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شی قدرا».

اطاعت خدا راهی در بن بست هاست.هركس خدا را اطاعت كند، خدا برایش گشایش می گذارد و از جایی كه گمان نمی كند به او رزق می دهد و روزی می رساند.هر كس بر خدا تكیه كند و بر او واگذارد، خداوند او را كفایت می كند.به راستی خدا به خواست و كار خود راه می یابد و می رسد.خداوند برای هر چیزی اندازه ای گذاشته و این قدر و اندازه حد و مرزها را می سازد و حق و باطل را مشخص می كند كه حقوق بر اساس حدود و حدود بر اساس قدرها و اندازه ها استوار است.


در این آیات با تأكید و توضیح، این نكته را می فهماند كه بن بست ها و گرفتاری ها از بی توجهی به اطاعت و حقوق و حدود و اندازه ها برخاسته و گرنه با حبس بر طاعت و حبس بر او كه تنها تكیه گاه است، بن بست باقی نمی ماند و ضعف و ذلتی فراگیر نمی شود كه با اطاعت، رزق مستمر، آن هم از جایی كه حساب نمی كنی فراهم می شود و سر این غافلگیری در رزق در همین نكته است كه با توكل سازگارتر است.اگر من از پدر و دست هایم و یا آنجایی كه حسابش را می كنم بهره ای بگیرم، ناچار در گرفتاری به آن بت و آن وسیله روزی می آورم و وابسته می شوم.آن جا كه بدون پیش بینی بهره می گیرم، حضور حق را بهتر احساس می نمایم و از بت ها راحت تر فاصله می گیرم.

ما كه یك عمر خود را محبوس و زنجیری دیگران كرده ایم و یك عمر در بن بست مانده ایم و به دور و تكرار اسیر شده ایم، نمی نالیم.اما همین كه برای ولایت و امر اولیاء خدا قدمی برمی داریم، فریاد می زنیم كه انتظار امر شما ما را به گدایی كشانده و این است كه با كرامت جواب می شنویم؛ امكان ندارد كسی به اطاعت روی بیاورد و خود را حبس بر امر خدا بنماید و فقط برای او گام بردارد و خدا او را رها سازد و بن بست او را نشكافد و راه گشایشی برایش نگذارد.

«من یتق الله یجعل له مخرجا»؛ [1] اطاعت با گشایش و بن بست همراه است.

اگر ما با معرفت و ذكر و لقاء و زیارت و تجمع و ارتباطها به این مرحله رسیدیم كه تمامی عمر و تمامی قدرت و ثروت و نعمت ها را برای احیای امر و


زنده ساختن حكم و حكومت اهل بیت بگذاریم، امكان ندارد كه در بن بست اسیر شویم و در ذلت بنشینیم، كه این راه ها همراه ماست؛

- عمل به تكلیف،

- موضع گیری مناسب در هر موقعیت،

- ظرفیت و تحمل،

- ظرافت و ریزه كاری ها،

- دستیابی به امكانات حساب نشده و پیش بینی نشده،

- امداد فرشته ها،

- امداد مؤمنین،

این ها و جز این ها مخرج و گشایشی است كه بن بست ها را بر می دارد و به راه می رساند.

گاهی می خواهیم كه به نتیجه برسیم و می كوشیم و با هجوم موانع می مانیم و یا با عصیان و ادبار و چشم پوشی ها تنها می شویم و گاهی می خواهیم كه زمینه ی انتخاب و امكان خوب شدن را فراهم نماییم و اسیر نتیجه و اقبال و ادبار نمی شویم.در این مرحله حتی اگر یك نفر همراه نیابیم و تنها و تنها بمانیم، ولی حجت ها را روشن كرده باشیم و بینات را به دست ها داده باشیم، كار خود را كرده ایم كه «ان علیك الا البلاغ». [2] .

شاید این نگاه خیلی سنگین و این توجه خیلی سخت باشد.ولی جز همین


مطلوب نیست كه دو راه مشخص شود و آدمی امكان انتخاب بیابد و به شكر و كفر راه بیابد، كه؛ «انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا» [3] و «هدیناه النجدین». [4] .

«من یتق الله یجعل له مخرجا»، [5] همین نكته را تأیید می كند كه انتظار نتیجه را نداشته باشی.مأموریت خود را انجام بده، و امر خدا را اطاعت كن.منتظر اطاعت و همراهی آن ها نباش، كه؛ «لست علیهم بوكیل»، [6] و «لست علیهم بمصیطر». [7] .

این نكته آدمی را از شرك وصال نتایج و سرور حاصل از دستیابی، خلاص می كند و اخلاص در عمل را حتی بدون نتیجه و بدون پذیرش فراهم می سازد چون در واقع نتیجه ی عمل تو و اقدام تو همین بصیرت و آگاهی آن هاست، «لیهلك من هلك عن بینة و یحیی من حی عن بینة»، [8] تا با روشنی به هلاك و یا حیات دست بیابند، بیش از این توقع داشتن رنج آور و بن بست آفرین است كه از حوزه ی امر حق و اطاعت او بیرون است.

- موقعیت های خوب و مناسب چه بسا در اختیار ما نباشد و چه بسا با وجود فرصت ها و موقعیت ها محروم و بی بهره بمانیم.پس آن چه كه ما را از بن بست موقعیت های مطلوب و دست نیافتنی بیرون می آورد، موضع گیری مناسب در هر موقعیت است.چه در موقعیت فقر یا غنا و تنهایی یا جمعیت و اقبال یا ادبار و سلامت یا مرض و انس یا وحشت، خلاصه در هر موقعیت، مهم طرز برخورد و موضع گیری توست.می توان در فقر به ذلت و خودفروشی و دین فروشی رسید و


می توان از فقر درس حركت و انگیزه ی اقدام بدست آورد.می توان از ترس و وحشت به انقیاد و اطاعت و یا شناخت نقطه های ضعف دشمن و جبران نقطه ضعف های خویش رسید.می توان از ترس، امن را بدست آورد.همان طور كه می توان از گرسنگی طعام را بیرون آورد، كه؛ «اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»، [9] همین نكته را می رساند، چون «اطعهم جوعهم و آمن خوفهم»، نیامده است.

كسانی كه در انتظار فرصت ها و به دنبال شكار فرصت ها هستند، چه بسا به ذلت و یأس راه بیابد.اما كسانی كه به موضع گیری مناسب فكر می كند.همیشه سرشار و بهره مند هستند چون ناتمام و ابتر آن هایی هستند كه موضع گیری مناسب را نیاموخته اند، هر چند كه موقعیت های مطلوب را یافته باشند.

- توقع پذیرش، توقع نتیجه، توقع اقبال و اقدام، تحمل تو را می رباید و گنجایش و ظرفیت تو را می گیرد و این ناتوانی بن بست سنگین و یأس آوری است.آدم های بی ظرفیت، حتی از امكانات موجود محروم می شوند و راه دستیابی به موقعیت مطلوب را فراموش می نمایند.پس آنچه كه باعث فراغت و رفعت ذكر و سبك شدن وزر و وسعت صدر می شود، می تواند باعث بهره مندی و استقامت و تحمل بیشتر باشد و می تواند با تحمل چند ساعت رنج و چند روز فقر تو را به پیروزی و راهیابی به منطقه ی امن و وسعت مطلوب برساند.گاهی آدمی به خاطر چند ساعت گرسنگی از هدف دست شسته و یا به خاطر یك ذلت در برخورد از عزت همیشه فاصله گرفته است.آدمی تا در بحران است و از داخل


نگاه می كند، خیال می كند كه راهی نیست و امكانی نیست.ولی آنجا كه پس از نجات و یا از بالا به مسأله می كند، می بیند با دو ساعت تحمل، دو روز گرسنگی، به فرصت های مطلوب راه می یافت و رنج و محرومیت به پایان می رسید.

- آدمی با شتاب، با توقع زیاد، با تحمل ناچیز، ظرفیتش و در نتیجه ظرافتش را از دست می دهد و چه بسا از راه های موجود غافل می شود و در بن بست می ماند.آن جا كه گنجشك طمعكار و یا زنبور كنجكاو از سوراخ پنجره داخل می شود و سپس راه را گم می كند، اگر با شور بسیار، شعور تكرار نكردن باشد، راه را می یابد و می تواند بن بست ها را بشكند.

بگذار اگر چه شب ماتم حسین علیه السلام است این ظرافت ها را بازگو كنیم كه شاید راهی بیابیم و كاری بكنیم.

مادر من كه رحمت خدا بر او باد چهل ساله مرد و یك چهارم بیشتر از همین عمر كوتاهش با مریضی سنگین و دست های ناتوان و بدون احساس سپری شد، تا آن جا كه باید غذایش را در دهانش می گذاشتیم و لباسش را بر او می پوشاندم و این همه ناتوانی از كسی و برای كسی بود كه هفتاد كیلو بار را به راحتی برمی داشت و ما را كه شیطان هم بودیم مثل جوجه ای می فشرد...

در اواخر عمر پیش من آمده بود و با خواهرم كه در عقد بود، همه در یك منزل كوچك زندگی می گذراندیم.شب ها كه به خانه می آمدم، همه در اطاق مادر بودیم و پس از انجام كارهای مادر به اطاق خودم می رفتم.


گاهی می دیدم چراغ اطاق من روشن است می فهمیدم كه مشكلی پیش آمده و درگیری رخ داده است.به طور طبیعی همسرم پیش می آمد و من اگر حتی مدت كمی تنها می شدم، دیگر نمی توانستم از پیش بینی و بدبینی مادرم فراری داشته باشم.پس همسرم را با كتاب هایم به اطاق خود می فرستادم و خود به اطاق مادرم می رفتم و هنوز نیامده سیل دشنام و نقل و حكایت بود كه می بارید...

من می شنیدم و با خنده می گفتم بیا تا كاری بكنیم و كسی را كه می خواهی برایم بیاوری و می گفتم: مادر! از دختر خودت چقدر جواب مناسب می بینی كه از دختر مردم انتظار داری؟ هر چه می خواهی به عهده ی من و آن چه كه می گویی برای من.

بر فرض خواسته كه با خواهرم كارها را با هم شروع كنند اشتباه كرده، غلط كرده؛ همه ی كارها را خودم انجام می دهم...

غذایش را برایش می ساختم و در دهانش می گذاشتم و با قلقلك و خنده فحش هایش را می شستم و به خواب و خوابگاهش می رساندم.

وقتی كه به اطاق خودم می آمدم، با محبت و گرمی با همسرم روبرو می شدم و غذا و كار بچه ها را دنبال می كردم، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.

همسرم می خواست ببیند چه خبر شده و مادرم چه ها گفته و چه ها كرده، وقتی در حالت من چیزی نمی دید.می پرسید، آیا مادر چیزی نگفته و من به بیراهه می زدم كه، از فلان لباس و فلان وعده و فلان كار و عاقبت همسرم زبان باز می كرد و حكایت را می گفت، كه من به خواهر چه گفتم و مادر چگونه شورید كه


می خواهی حكومت كنی و دستور بدهی و رگبار ناسزا و فحش های بی شمار.

وقتی حرفهایش را می زد، می گفتم چه لزومی داشت كه تو پیشنهاد بدهی.می توانی خودت كاری را انجام بده، نمی توانی بگذار، هر چه باشد از این درگیری ها بهتر است.می بینی كه او با این همه مریضی و ناتوانی دم فروبسته و تو این گونه با حساسیت آن ها بازی كرده ای.

از این حكایت با درازی سخن گفتم تا مشخص شود كه بن بست های ما به خاطر بی توجهی به ریزه كاری ها و ظرافت هاست.اگر من از تعدد اطاق ها سؤال نمی كردم و اگر به اطاق خودم پا می گذاشتم، حرف های مادرم بی جواب می ماند، و اگر پس از آن همه وقت و آن همه زمزمه با اخم و تخم به اطاق خودم می آمدم و به همسرم ناسزا می گفتم و یا توقع سركوب و دست بوسی داشتم با استقامت و برخورد او روبرو می شدم. همین ریزه كاری ها است كه مادر را آرام و همسرم را فارغ می ساخت و صبح با سلام وعلیك و محبت و بوسه ای دل مادر و سركشی خواهر را مهار می ساخت.

قصه ی دوم در رابطه با جمعی از دوستان بود كه می خواستند به قله ی كركس نطنز صعود كنند.آن ها وسایل غذا آورده بودند و می خواستند در ضمن رفت و آمد گفت و گوهایی داشته باشیم.در این میان دوستی بود كه با شوخی و خرابكاری می خواست از رفت و آمد به قله جلوگیر باشد.در برابر خرابكاری او آن دوستان آشفتند و تهدید كردند كه اگر راست می گویی بالای كوه بیا تا ببینی چه می شود و راه افتادند و با خشونت از من پرسیدند كه چه می كنم؟...


من از كنار نهری می آمدم و زمین خورده بودم و شلوارم گل آلود بود، با خنده گفتم؛ تنبانم را می شویم و آن ها همه خندیدند كه در چه وضعی افتاده ام.

با نرمی آن ها و در فرصتی كه برای خشك شدن لباس هایم لازم بود پرسیدم كه تو با این تهدید و خشونت می خواستی خودت را راحت كنی و یا آن دوست را ادب نمایی؟

جواب این بود كه باید ادب می شد! گفتم: پس تحمل می كردی و به بالای كوه می آوردی و آن جا كار خودت را انجام می دادی و خرابكاری هایش را پاسخ می دادی.

آن ها دربند افتاده بودند چون از ضعف و ناتوانی برخورد كرده بودند و با پذیرش ضعف خود به محبت و عذر خواهی رسیدند و مشكل فیصله یافت.در حالی كه اگر من موضع می گرفتم و بر یك طرف می شوریدم، خامی بود و اگر در هنگام تهدید و هجوم و قهر آن ها بی اعتنایی می كردم، بریده بودم.با توجه به مشكل گل آلودگی و فرصت پیش آمده و با توجه به ضعف تهدید كه از بی ظرفیتی آن ها بود، نه از روی قدرت و به خاطر تأدیب آن دوست زمینه ای انس و برخورد مناسب فراهم گردید.

بن بست ها از شتاب ها و بی ظرفیتی مایه می گیرد.توجه به ریزه كاری ها و ظرافت برخوردها بن بست ها را به گشایش می رساند.

- گاهی در راه می مانیم، چون امكان را برای تمامی راه كافی نمی دانیم.چند لیتر بنزین داریم كه برای مقصد كافی نیست، پس درجا می سوزیم و رنج می بریم.


در حالی كه اگر برویم شاید به امكانی برسیم و به منبعی دست بیابیم كه از این جا ماندن و در جا سوختن، بدست نیاید.این گونه به گشایش و فتوحات نزدیكتر است.

اگر كار تو با هدف و هماهنگ با نظام هستی باشد همین هماهنگی با حق و نظام تو را از بن بست می رهاند و از ملك و ملكوت و ملك برای تو امداد فراهم می سازد.همان طور كه كار ناهماهنگ با هدف و با نظام و با زمانمندی هستی، هر چند كه معارضی نداشته باشد، خود به خود می شكند.همان طور كه سرمای روسیه و باران های مزاحم و طوفان های شن، گردن كش ها را ذلیل ساخت.

- خداوند در برابر تظاهر زن های رسول صلی الله علیه و آله با قدرت طلبان مدینه و پشتیبانی آن ها از این ها و دادن اطاعت به آن ها و كار شكنی های مستمر می فرماید؛ «ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائكة بعد ذلك ظهیر»؛ [10] اگر به سوی خدا بازگردید، این ضروری است.چون دل های شما از دست رفته و اگر شما بر او بشورید و دشمنان او را پشتیبانی كنید، پس خدا سرپرست اوست و صالح و صادق از مؤمنین دوستدار او هستند و پس از این ها فرشته ها پشتیبان هستند و در هر حال با آن ها كه روی آورده اند و در جهت هستند، می توان با پشت كرده ها و روی بر تافته ها، مبارزه كرد و در این مبارزه خدا و همراهان و فرشته ها كمك كار هستند و همین همراهی بن بست ها را می شكند و راه ها را باز می كند.


آن ها كه با تحلیل های برخاسته از نظم نوین جهانی و بر مدار قطب قدرت غرب، همه چیز را در بن بست می گذارند تا راه غرب را باز كنند، هنوز نمی دانند كه امروز روز جزمیت در حوزه ی علوم طبیعی به سر آمده، تا چه رسد جزمیت در حوزه ی علوم انسانی و سیاسی.امروز باید احتمال ها را در نظر گرفت.و حتی نامحتمل ها را به حساب آورد.

امروز همراه تركیب های تازه و تازه تر در محورهای قدرت، و امروز با جمع و تفریق های مستمر در روابط كشورها و ملت ها و دولت ها و امروز با جابه جایی مداوم منافع در میان قدرت های صنعتی، و امروز با تأثیر گفت و گو و محاوره و تبلیغات بر ذهنیت های ملی و جهانی، نمی توان به پیش بینی و پیشامدهای محتوم دل بسته و تحلیل داد، كه باید برای هر پیش آمد برنامه ای داشت كه رسول صلی الله علیه و آله می فرمود: من نمی دانم برای من و شما چه پیش می آید ولی می دانم در هر پیش آمد چه باید بكنم؛ «ما أدری ما یفعل بی و لا بكم ان أتبع الا ما یوحی الی». [11] .

آن ها كه در كنار این متغیرهای مستمر و پیشامدهای غیر معلوم، اصول مشخص دارند مردد نمی مانند و حتی پیش بینی نمی شوند، كه هدف و نظام و هماهنگی ها و همراهان هم ضربه می زنند و هم پشتیبانی می كند و از بن بست می رهاند.



[1] طلاق، 2.

[2] شوري، 48.

[3] انسان، 3.

[4] بلد، 10.

[5] طلاق، 2.

[6] انعام، 66.

[7] غاشيه، 22.

[8] انفال، 42.

[9] قريش، 4.

[10] تحريم، 4.

[11] احقاف، 9.